معنی مردود تحصیلی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
مردود. [م َ](ع ص) ردشده. بازگردانیده شده. برگردانده. مرجوع. بازگشت داده شده. || رانده.(دستورالاخوان). مطرود. طردشده. نامقبول. واخورده:
مردود خلق باشد مقبول ذوالمنن.
قاآنی.
- مردود آمدن، مطرود آمدن. طرد شدن. رانده شدن:
کو زنده ای که هرگز از بهر نفس کشتن
مردود خلق آمد رسوای مرد و زن شد.
عطار.
|| لعین.(منتهی الارب). ملعون. رجوع به معنی قبلی شود. || پس انداخته شده.(ناظم الاطباء). منسوخ و متروک: اقوال پسندیده مدروس گشته و راستی مهجور و مردود.(کلیله و دمنه). که از امت به امت رسید و مردود نگشت.(کلیله و دمنه). || محروم شده(ناظم الاطباء). رفوزه. درامتحان توفیق نیافته. قبول نشده.
- مردود شدن، پذیرفته نشدن. قبول نشدن.
|| آنکه مدت سفر وی دراز شده باشد.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء). || آنکه مدت عزوبت وی به طول انجامیده باشد.(ناظم الاطباء). ||(مص) بازگردانیدن.(تاج المصادر بیهقی). ردّ. رَدَّه. مَرَدّ.(از متن اللغه). رجوع به رد شود.
فرهنگ عمید
ردشده، غیرقابلقبول،
مترادف و متضاد زبان فارسی
فارسی به انگلیسی
Bankrupt
فرهنگ فارسی آزاد
مَردُود، ردّ شده، بازگردانیده شده، قبول نشده، غیر مقبول،
فارسی به ایتالیایی
scolastico
فرهنگ معین
(مَ) [ع.] (اِمف.) رد شده، طرد شده.
فرهنگ فارسی هوشیار
واژه پیشنهادی
رد
معادل ابجد
802